سیرآب از آب حیات

از هر دری ...

سیرآب از آب حیات

از هر دری ...

سیرآب از آب حیات

کِشتِ ما را میتواند قطره ای سیرآب کرد

این قدر اِستـــادگی ای ابرِ دریادل چــرا ؟
صائب تبریزی

شادی روح شهدا و امام

صلوات

دنبال کنندگان ۱ نفر
این وبلاگ را دنبال کنید

پربیننده ترین مطالب

  • ۱۲ خرداد ۹۶ ، ۱۴:۱۰ نگاه

محبوب ترین مطالب

آخرین نظرات

علامه امینی

جمعه, ۱۲ خرداد ۱۳۹۶، ۰۳:۱۸ ب.ظ

داستانهایی از علامه امینی

داستانهایی از علامه امینی



شیر دادن با وضو
مرحوم حجة الاسلام دکتر هادی امینی فرزند علامه امینی می گوید:
 
مادر بزرگم ) مادر علامه امینی) یک روز آمده بودند منزل ما در نجف.
من مطالبی درباره زندگی علامه از ایشان پرسیدم. مادربزرگم به یکی از نکات عجیبی که اشاره کردند این بود که می گفت:
من بعد از اینکه ایشان متولد شد تا دو سال تمام هیچ وقت بدون وضو به ایشان شیر نمی دادم و هر وقت موقع شیر دادن ایشان می شد مثل اینکه به من القاء می شد و من می رفتم وضو می گرفتم و بعد به ایشان شیر می دادم ، به یاد ندارم بدون وضو به ایشان شیر داده باشم و برکات زیادی در این وضو گرفتن و شیر دادن نصیبم شد.

 

سیراب شدن علامه امینی 

از قول فرزند علامه امینی قدس سره نقل می کند:
وقتی پدرم را دفن کردیم  ، یکی از بزرگان  آمد و به من تسلیت گفت و فرمود:
 
من در این فکر بودم ببینم مولا امیرالمؤمنین علیه السلام چه مرحمتی در مقابل زحمات و خدمات مرحوم امینی می نمایند.
در عالم خواب دیدم:
حوضی است  و آقا امیرالمؤمنین علیه السلام بر لب آن ایستاده اند. افراد می آیند و مولا از آن حوض ،  به آنها آب می دهند. گفتند: این حوض کوثر است.
 
در این حال آقای امینی به نزدیک حوض رسید حضرت ظرف را گذاشتند، آستینها را بالا زده و دستان مبارکشان را پر از آب کردند و به علامه آب خورانیدند و خطاب به او
فرمودند:
بیض الله وجهک کما بیضت وجهی ( پروردگار رو سفید کند تو را کما اینکه مرا رو سفید کرد(
 

علامه نسبت به حضرات معصومین علیه السلام بسیار ادب داشت. وقتی وارد حرم مطهر حضرت امیر علیه السلام می شد از پایین به بالای سر نمی رفت. روبروی حضرت می ایستاد و گریه شدیدی می نمود.
خود ایشان به من فرمودند:
« از آن وقتی که در نجف هستم از سمت بالای سر حرم نرفته ام »
 
از پایین وارده شده و از همان سمت خارج می شدند.


» انما یخشی الله من عباده العلماء« همانا تنها مردمان عالم خداترسند   سوره فاطر: آیه 28


سفارشات علامه امینی


مرحوم حجة الاسلام دکتر امینی چنین می نویسد:
پس از گذشت چهار سال از فوت مرحوم پدر بزرگوارم علامه امینی نجفی یعنی سال 1394 هجری قمری ، شب جمعه ای قبل از اذان فجر ایشان را در خواب دیدم. او را شاداب و خرسند یافتم.

جلو رفته و پس از سلام و دست بوسی عرض کردم:
پدر جان! در آنجا چه علمی باعث سعادت و نجات شما گردید؟
گفتند: چه می گویی؟
مجددا" عرض کردم:
آقا جان! در آنجا که اقامت دارید، کدام عمل موجب نجات شما شد؟
کتاب الغدیر ... یا سایر تألیفات .... یا تأسیس و بنیاد کتابخانه امیرالمؤمنین علیه السلام؟
پاسخ دادند: نمی دانم چه می گویی. قدری واضح تر و روشن تر بگو!
گفتم: آقا جان! شما اکنون از میان ما رخت بر بسته اید و به جهان دیگر منتقل شده اید. در آنجا که هستید کدامین عمل باعث نجات شما گردید از میان صدها خدمت و کارهای بزرگ علمی و دینی و مذهبی؟
مرحوم علامه امینی درنگ و تأملی نمودند. سپس فرمودند:
 
فقط زیارت ابی عبدالله الحسین علیه السلام.
عرض کردم: شما می دانید اکنون روابط بین ایران و عراق تیره و تار است و راه کربلا بسته ، چه کنم؟
فرمود: در مجالس و محافلی که جهت عزاداری امام حسین علیه السلام برپا می شود شرکت کن. ثواب زیارت امام حسین علیه السلام را به تو می دهند.
سپس فرمودند: پسر جان! در گذشته بارها تو را یادآور شدم و اکنون به تو توصیه می کنم که زیارت عاشورا را هیچ وقت و به هیچ عنوان ترک و فراموش نکن.
 
مرتبا" زیارت عاشورا را بخوان و بر خودت وظیفه بدان. این زیارت دارای آثار و برکات و فوائد بسیاری است که موجب نجات و سعادتمندی در دنیا و آخرت تو می باشد ... و امید دعا دارم.
آری! علامه امینی با کثرت مشاغل و تألیف و مطالعه و تنظیم و رسیدگی به ساختمان کتابخانه امیرالمؤمنین علیه السلام در نجف اشرف  مواظبت کامل به خواندن زیارت عاشورا داشتند و سفارش به زیارت عاشورا می نمودند و به این جهت ( خودم ) حدود سی سال است مداوم به زیارت عاشورا می باشم.


پشتکار برای تحصیل معارف

از قول فرزند علامه امینی نقل شده است :
بعضی ها خیال می کنند کتاب الغدیر به راحتی تألیف شد است.
مرحوم علامه امینی سختی ها متحمل شد که توصیف آن از عهده زبان خارج است.
مقابل خانه ما کتابخانه مرحوم کاشف الغطاء قرار داشت ایشان یک مدرسه ای هم داشتند که در جنب این کتابخانه بود و دارای ده، دروازه حجره بود. کتابهای این کتابخانه از پدرشان شیخ علی کاشف الغطا به ایشان رسیده بود و هیچگونه امکانات رفاهی نداشت.
مرحوم امینی از این کتابخانه به لحاظ نزدیکی، خیلی استفاده می کردند. ایشان از صبح می رفتند برای مطالعه و آن چنان غرق در مطالعه می شدند که حتی گذشت زمان را هم فراموش می کردند.
یک بار مدیر کتابخانه هنگام عصر از کتابخانه بیرون می آید و در کتابخانه را قفل می زند. غافل از اینکه علامه امینی داخل کتابخانه است.
آن روز سپری می شود. روز بعد او وقتی به کتابخانه می آید می بیند علامه در حال مطالعه هست.
به ایشان می گوید: شما کِی آمده اید؟
علامه پاسخ می دهد: از دیروز که من را در این کتابخانه زندانی کردی تا الآن در اینجا به سر می برم!

 

 

ارادت به حضرت ابوالفضل العباس علیه السلام
مرحوم علامه تهرانی در کتاب معاد شناسی خود می نویسد:
از شخص موثقی شنیدم که می گفت:
روزی یکی از معممین برای عیادت مرحوم علامه امینی در منزل موقت ایشان که در منطقه پیچ شمیران تهران بود رفته بود.
علامه امینی ( ره) سخت مریض و به پشت خوابیده بودند.
آن شخص ضمن احوالپرسی و صحبت از آقا سؤال کرده بود:
 
اگر انسان به حضرت عباس علیه السلام علاقه و محبت نداشته باشد به ایمان او صدمه می خورد؟
علامه متغیر شده و با آن حال نقاهت نشستند و گفتند:
به حضرت ابوالفضل علیه السلام که سهل است. اگر به بند کفش من که نوکری از نوکران حضرت ابوالفضلم علاقه و محبت نداشته باشد از این جهت که نوکرم ، والله به رو در آتش خواهد افتاد!

 

علامه کِی خوشحال می شد؟

فرزندش (مرحوم دکتر محمد هادی امینی) که در این سفری علمی با علامه بود، می گوید:

«نهایت خوشحالی و سرور ایشان وقتی بود که به سندی از اسناد حدیثی که وقوف بر آن مهم بود دست می یافت. گاهی ده روز از عمر خود را صرف شناخت راوی حدیثی یا تصحیح لفظ یک روایت می نمود.»

 

نظر علامه امینی پیرامون حضرت امام خمینی

حضرت علامه امینی با مطرح نمودن ولایت و امامت و بحثهای عمیق علمی و کاوشگرانه پیرامون آن از نخستین متفکران اسلامی بود که به "ولایت فقیه"در عصر غیبت رسید و بحث و درس اختصاصی پیرامون آن را امری لازم و ضروری دانست . حکومت را از آن ولی فقیه به حساب آورد و گفت :

"دیگران غاصبند و این مقام ، حق مسلم آن فریادگر است "

و در جای دیگر به صراحت هر چه تمام تر ندا برداشت :

الامام الخمینی ذخیره الله للشیعة

امام خمینی ذخیره خدا برای جهان تشیع است

 

اخلاق علامه امینی

محمد سعید دحدوح (امام جماعت اریجای شهر حلب که با خواندن الغدیر به مذهب تشیع گروید) در بخشی از نامه‌اش به علامه می‌نویسد: به راستی، شما روش و اخلاقی را از آل محمد(صلی الله علیه و آله) ارث برده‌اید که مانند آن را از غیر شما نخواهیم یافت  . . .

 

20 ساعت مطالعه در شبانه روز

مرحوم دکتر شهیدی نقل می‌کند:

علامه امینی در کتابخانه ی یکی از شهرهای عراق به مطالعه پرداخته بود، چون این کتابخانه در هر شبانه‌ روز تنها چهار ساعت بیشتر باز نبود و جناب امینی هم نمی‌توانست بیش از چهار روز در آن شهر بماند، با توافقی که میان وی و رئیس کتابخانه برقرار شده بود، امینی هر روز به هنگام ظهر، یعنی ساعت تعطیل کتابخانه وارد آنجا می‌شد، کتابدار در را به روی او می‌بست تا روز بعد ساعت 8 صبح که در را به رویش می‌گشود.

 در نتیجه او روزی بیست ساعت در این کتابخانه کار کرد و با لقمه نانی که همراه داشت و جرعه آبی که کتابدار در اختیارش می‌گذاشت، توانست از میان چهارهزار نسخه خطی، مأخذ دلخواه خود را بیابد.

 

فقط زیارت اباعبدالله

حجه الاسلام دکتر محمد هادی امینی چنین می نویسد:

پس از گذشت چهار سال از فوت مرحوم پدر بزرگوارم علامه امینی یعنی سال 1394 هجری قمری ، شب جمعه ای قبل از اذان فجر ایشان را در خواب دیدم. او را شاداب و خرسند یافتم.

 جلو رفته و پس از سلام و دست بوسی عرض کردم:

پدر جان! در آنجا چه علمی باعث سعادت و نجات شما گردید؟

گفتند: چه می گویی؟ 

مجددا" عرض کردم: آقا جان! در آنجا که اقامت دارید، کدام عمل موجب نجات شما شد؟

کتاب الغدیر ... یا سایر تألیفات .... یا تأسیس و بنیاد کتابخانه امیرالمؤمنین علیه السلام؟

پاسخ دادند: نمی دانم چه می گویی. قدری واضح تر و روشن تر بگو!

گفتم: آقا جان! شما اکنون از میان ما رخت بر بسته اید و به جهان دیگر منتقل شده اید. در آنجا که هستید کدامین عمل باعث نجات شما گردید از میان صدها خدمت و کارهای بزرگ علمی و دینی و مذهبی؟

مرحوم علامه امینی درنگ و تأملی نمودند. سپس فرمودند:

 فقط زیارت ابی عبدالله الحسین علیه السلام.

عرض کردم: شما می دانید اکنون روابط بین ایران و عراق تیره و تار است و راه کربلا بسته ، چه کنم؟

فرمود: در مجالس و محافلی که جهت عزاداری امام حسین علیه السلام برپا می شود شرکت کن. ثواب زیارت امام حسین علیه السلام را به تو می دهند.

سپس فرمودند: پسر جان! در گذشته بارها تو را یادآور شدم و اکنون به تو توصیه می کنم که زیارت عاشورا را هیچ وقت و به هیچ عنوان ترک و فراموش نکن.

 

الغَدیرُ غَدیرُه

سیّد محمّدتقی حکیم صاحب کتاب «الاصول العامة للفقه المقارن» نقل می‌کند یکی از علماء خوزستان می‌گفت: در خواب دیدم که قیامت بر پا شده است و مردم در محشر موج می‌زنند و آنها در ناراحتی و حزن هستند و می‌گویند: خدایا مرا نجات بده ... و آنها در شدت عطش می‌باشند.

در این هنگام دیدم جماعت زیادی دور یک آبی جمع شده‌اند که خیلی زلال و شفاف است و هر کدام از مردم می‌خواهند در خوردن آب سبقت از دیگری گیرند در این هنگام دیدم یک مرد نورانی کنار حوض آب آمد، بعضی را مقدم می‌کند و آب می‌دهد و بعض را از خوردن آب منع می‌کند.

در این هنگام فهمیدم که آن مرد نورانی امام علی (علیه‌السلام) است، جلو رفتم و سلام کردم از حضرت اذن گرفتم که از آب بخورم حضرت اذن دادند یک کاسه‌ای، از آب را گرفتم و خوردم.

در این حین دیدم مرحوم علاّمه امینی می‌آیند و امام از ایشان استقبال کرد با احترام با ایشان معانقه نمود، حضرت خودش یک کاسه‌ای، از آب پر کرد و خواست خودش با دست خودش علاّمه را سیراب کند لکن علاّمه از این کار به خاطر احترام به حضرت امتناع می‌کرد، ولی امام اصرار می‌کرد که با دست خود ایشان را سیراب کند و آخر الامر علاّمه امتثال امر کرد و قبول کرد و حضرت با دستان مبارکش ایشان را سیراب نمودند،!

وقتی این قضیه را دیدم به حضرت عرض کردم: ای مولای من یا امیر المؤمنین احترام و برخوردی که با علاّمه نمودی با ما نکردی؟!  امام رو به من کرد و فرمود:  «الغَدیرُ غَدیرُه». الغدیر او چشمه ای سیراب کننده بود

 

حضرت علی خطاب به علامه امینی: خدا صورتت را سفید کند ...

فرزند برومند علاّمه نقل می کند که، وقتی خواستم بعد از رحلت مرحوم علاّمه در سال 1390 از نجف به ایران بیایم. رفتم خدمت آیت الله سیّد محمّد تقی بحرالعلوم که از نوه‌های مرحوم علاّمه بحر العلوم است، وقتی چشمش به من افتاد شروع کرد به گریه کردن گفتم: به خاطر چه گریه می‌کنید؟! فرمودند:

 بعد از اینکه مرحوم پدرت رحلت کرد با خود فکر می کردم که امام علی چگونه از زحمات علاّمه تشکر می‌کند! تا اینکه یک شب در خواب دیدم که قیامت بر پا شده‌است، و مردم در صحرای محشر هستند و همه توجه به یک طرفی کرده‌اند فهمیدم که آن حوض کوثر است رفتم طرف حوض کوثر دیدم که حضرت امیر المؤمنین در کنار حوض ایستاده اند، و محبّین خودش را با کاسه‌های بلوری که پر از آب زلال است سیراب می‌کنند، یک وقت صدایی از بین مردم بلند شد، گفتند: که علاّمه امینی به حوض کوثر و به محضر علی (علیه‌السلام) مشرف می شوند، من منتظر بودم که امام چگونه با علاّمه برخورد می‌کنند. دیدم امام کاسه را زمین گذاشت و دو دست مبارکش را از حوض پر کرد، و آب را به صورت علاّمه پاشید و علاّمه را با دستان مبارک سیراب کرد و سپس حضرت فرمود:

بَیّض‌َالله وَجهک بَیّضتَ و جوهنا

خدا صورت تو را سفید کند که ‌تو صورت ما را سفیدکردی.

در این هنگام فهمیدم مقام علامه را در نزد امیر المؤمنین به خاطر تألیف کتاب الغدیر چه قدر است.

 

توسل به امیرالمومنین برای اسناد الغدیر

علامه امینی می‌فرمود که: در یک شب جمعه زائر حرم حضرت امیر المؤمنین بودم مشغول زیارت و دعا بودم و از خدا می‌خواستم به خاطر حضرت امیر (علیه‌السلام) کتاب «دُرَرُ السّمطین» که در آن زمان کمیاب بود و در تکمیل مباحث کتاب الغدیر نیاز داشتم برای من مهیا کند.

در این زمان یک عرب دهاتی برای زیارت حضرت مشرف شد. و از حضرت می‌خواست که حاجت او را بر آورده کند و گاوش را که مریض بود شفا دهد.

یک هفته گذشت و کتاب را پیدا نکردم، بعد از یک هفته دوباره برای زیارت مشرف شدم از حسن اتفاق در وقتی که مشغول زیارت بودم دیدم همان دهاتی به حرم مشرف شد و از حضرت تشکر می‌نمود که حاجت او را بر آورده کرده، وقتی من کلام آن مرد را شنیدم محزون شدم چون دیدم امام حاجت او را برآورده کرده بود، ولی حاجت مرا برآورده نکرده،...

 گریه کردم، از حرم بیرون آمدم آن شب از ناراحتی چیزی نخوردم و خوابیدم، در عالم خواب دیدم مشرف به خدمت حضرت امیر شده ام حضرت به من فرمود: آن مرد ضعیف الایمان بود و نمی توانست صبر کند، از خواب بیدار شدم و صبح سر سفره بودم که در زده شد در را باز کردم، دیدم همسایه‌ای، که شغلش بنّایی بود داخل شد و سلام کرد سپس گفت: من خانة جدیدی خریده‌ام که بزرگتر از این خانه است و بیشتر اساس خانه را به آنجا نقل داده‌ام، این کتاب را در گوشه خانه‌ی پیدا کردم خانمم گفت: این کتاب به درد شما نمی‌خورد و شما آن را نمی‌خوانی آن را به همسایمان شیخ عبدالحسین امینی هدیه کن شاید او استفاده کند.

من کتاب را گرفتم و غبارش را پاک کردم دیدم همان کتاب خطی «درر السمطین» است که دنبالش بودم.

 

 

عنایت امیرالمومنین به علامه امینی

در جای دیگری علامه امینی می‌فرمود: در جمع آوری الغدیر به کتاب «الصراط المستقیم» (تألیف شیخ زین العابدین) نیاز پیدا کردم. لازم به ذکر است که کتاب مذکور، خطی و کمیاب بود و فقط نزد یکی از علمای نجف موجود بود.

قصد کردم بروم درِ خانه‏اش و کتاب را از او امانت گرفته و بخوانم. اتفاقا یک روز به حرم مطهّر مشرّف شدم، دیدم که همان شخص در ایوان حرم مطهر با تعدادی از طلبه‏ها نشسته است! نزد او رفته و سلام کردم.

از ایشان خواستم که آن کتاب را به من امانت دهد، ولی او قبول نکرد و...، در آخر به من گفت: تو آن کتاب را نخواهی دید،!!؟

 خیلی ناراحت شدم، رفتم کنار ضریح حضرت، ضریح را گرفتم و خیلی گریه کردم. عرض کردم الآن متوجه می‏شوم که چقدر غریب و مظلوم هستی، یکی از دوستداران شما کتابی در مناقب شما نوشته و یکی از علاقه‏مندان شما می‏خواهد آن کتاب را بخواند ـ و کتاب دست یکی از شیعیان شماست ـ ولی آن شخص از دادن کتاب امتناع می‏کند!

خیلی گریه کردم، در این حال به قلبم خطور کرد که خواسته من در کربلاست.

 به کربلا رفتم و زیارت کردم. بعد از این که از زیارت فارغ شدم بیرون آمدم.

شخصی مرا به خانه‏اش دعوت کرد، قبول کردم و به خانه‏اش رفتم. بعد از مدتی تعدادی کتاب آورد و گفت: این کتاب‏ها از آنِ پدر من است، ما چون نمی‏توانیم از این کتاب‏ها استفاده کنیم شما می‏توانید به عنوان امانت از این کتاب‏ها استفاده کنید. بقچه را باز کردم، کتاب‏ها را تمیز کردم.

 اولین کتابی که برداشتم، دیدم همان کتاب (الصراط المستقیم) با خط بسیار عالی می‏باشد که من دنبالش بودم.

 

حواله دو امام

علاّمه می‌فرمود: در تألیف الغدیر به کتاب «ربیع الابرار» زمخشری نیاز پیدا کردم و این کتاب آن زمان کمیاب بود فقط سه نسخه خطی از آن موجود که یک نسخه آن نزدِ  یکی از آیات عظام نجف اشرف بود و این عالم فوت کرده بود و کتابخانه اش به پسرش ارث رسیده بود.

رفتم در خانه آن شخص و کتاب را سه روز امانت خواستم امتناع کرد. گفتم؛ دو روز امانت بده یا یک روز باز آن شخص امتناع کرد. گفتم: سه ساعت قرض بده باز آن شخص امتناع کرد، آخر گفتم؛ اجازه بده در خانه‌ی خودت مطالعه کنم، باز امتناع کرد!!

بعد کلی مأیوس شدم، به طرف حرم حضرت امیر (علیه‌السلام) رفتم و شکایت پیش حضرت نمودم و سپس با ناراحتی به خانه برگشتم و شب را بیدار ماندم. نزدیک صبح خوابی بر من عارض شد در خواب حضرت امیر را ملاقات کردم عرض حاجت کردم، امام در جواب فرمود: حاجت تو پیش فرزندم حسین (علیه‌السلام) است.

بیدار شدم دیدم نزدیک اذان صبح است لباس پوشیدم و ماشینی اجاره کردم به کربلا مشرف شدم

نزدیک طلوع آفتاب بود در صحن حرم نشسته بودم یک دفعه خطیب شیخ محسن ابوالحب که از خطبای کربلاء بود ملاقات کردم سلام کرد و  ، مرا برای استراحت و صرف صبحانه به خانه‌اش دعوت کرد من هم اجابت کردم و همراه ایشان رفتم.

به کتابخانه رفتیم، دیدم، کتابخانه خوبی است، از حیث کم و کیف بین کتابخانه را جولان می‌دادم و کتابها را تفحص می‌کردم  . تا یک وقت به گمشدة خود دست یافتم و کتاب «ربیع الابرار» را یافتم.

گریه کردم شیخ محسن آمد با تعجب علت گریه مرا پرسید.

قضیه را نقل کردم . قضیه را شنید گریه کرد و کتاب را از من گرفت، سپس قلم بیرون آورد و نوشت، این کتاب هدیه می‌شود، به علاّمه امینی، و گفت، این جواب حواله دو امام ؛ امیر المؤمنین و امام حسین

 

شفا دادن علامه امینی با ذکر یا علی

حجت الاسلام والمسلمین سید علی اصغر میلانی صاحب کتاب «خلاصه عبقات النوار» به یک واسطه از علامه امینی نقل می کنند:

با یکی از علمای اهل سنت رفیق بودم، روزی به دیدار ایشان رفتم، وقتی در خانه را زدم، صدای هلهله ای از درون خانه بلند شد اما وقتی در خانه را باز کردند این صدا خاموش شد.

بعد از ورود به خانه، رفیقم گفت: بنده یک دختری دارم که مبتلا به مرض «صرع» (تشنج و غش) است، هر وقت این مرض به سراغ او می آید دعا نویسی هست، دعایی می نویسد او خوب می شود.

 لحظاتی قبل دوباره این مرض بر ایشان عارض شد. ما دنبال دعانویس فرستاده بودیم که بیاید و دعایی بنویسد. وقتی شما در زدید افراد خانه خیال کرند که آن دعا نویس پشت در است. لذا خوشحالی جای خود را به حزن و اندوه داد.

مرحوم علامه فرمود که من به او گفتم: من دعایی می نویسم او خوب می شود. روی کاغذ ذکر   "یا علی(علیه السلام)" را نوشتم و گفتم: این را به بازوی راست او ببندید و در باطن توسلی به مولی علی بن ابی طالب نمودم که ما را شرمنده نکن.

و او دعا را بر بازوی راست دختر بست و دختر عافیت یافت و به حالت اولی برگشت.

 

حواله امیرالمومنین

علامه می‌گوید: روزی برای خرید به بازار رفتم و می‌خواستم گوشت تهیه کنم. در کنار مغازه قصابی، دکان یک سید ضعیفی بود. وقتی سید ، مرا دید نزد من آمد ... گفت: غیر از این عبا لباس دیگری ندارم و دخترانم فقط یک چادر دارند و لباس دیگری ندارند. وقتی گفتار سید را شنیدم، گفتم: کجایند سرمایه‌داران و صاحبان حقوق شرعی! سپس دست او را گرفتم تا او را به خدمت امیرالمؤمنین علی (علیه‌السلام) ببرم و از کسانی که حقوق شرعی را نمی‌پردازند، شکایت ‌کنم. هنوز به در صحن نرسیده بودم که یک نفر آمد و سی دینار به من داد که در آن زمان برای زندگی یک سال یک خانواده کافی بود و گفت: این را یکی از عشایر داده تا به شما بدهم. من آن مبلغ را به آن سید دادم و گفتم: بگیر که این حواله جدت امیرالمؤمنین است. سید آن مبلغ را گرفت و با خوشحالی برگشت

 

عبادت علامه امینی

وقتى ماه رمضان مى‏رسید ، او بیشتر کارهایش را تعطیل مى‏کرد و در کربلا یا نجف اشرف مشغول عبادت مى‏شد.

در ماه رمضان پانزده مرتبه قرآن را ختم مى‏نمود و ثواب چهارده مرتبه‏اش را به روح چهارده معصوم و یک مرتبه‏اش را به روح پدر و مادرش هدیه مى‏کرد .

در بعضى از شبهاى ماه مبارک رمضان هزار رکعت نماز مى‏خواند .

 

آرزوی مولف کتاب الغدیر

جناب حجة الاسلام دکتر محمّد هادی امینی فرزند علّامه ی امینی می گوید :

 در آخرین روزهای عمر پدرم از ایشان سؤال کردند که شما چه آرزویی به دل دارید؟

ایشان در جواب فرمودند:

من فقط یک آرزو در دنیا دارم، و آن این که خداوند به من یک عمر طولانی بدهد و من در این عمر از همه کنار گرفته و در گوشه ی بیابانی چادری بزنم و آنجا ساکن شوم و تا آخر عمرم بر مظلومیت علی علیه السّلام گریه کنم

و سر انجام . . .

تلاشِ بی پایان ، معمارِ مدینه یِ غدیر را ، دچار فتور جسمی کرد و بیمار شد.

بیماری اندک اندک رو به فزونی گرفت . وی از کار باز ماند. کتاب از جلو دیدگانش دور شد و قلم از حرکت ایستاد.

 بیماری و بستری شدن علامه حدود دو سال به طول انجامید و معالجات خارج از کشور هم مفید واقع نشد تا اینکه آیتی از آیات الهی و عاشقی از عاشقان ولایت و مجاهدی نستوه روز جمعه 12 تیرماه 1349 برابر 28 ربیع الثانی 1390 هجری قمری نزدیک ظهر بدرود جهان گفت .

 وی که همواره در نماز بود و جز به عبادت خدای کعبه و خدمت به مولود آن کاری دیگر نداشت ، در شصت و هشت سالگی از دنیا رفت و جهانی را در غم ارتحال خویش فرو برد.

 

نظرات  (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی